در این نوشته مروری کوتاه و متفاوت خواهیم داشت بر مستند The Inventor: Out for Blood in Silicon Valley که در سال 2019 ساخته شده. داستان شرکت تکنولوژیکی چند میلیارد دلاری و بیان گذار آن الیزابت هولمز، جوان ترین زن میلیاردر خودساخته، و کلاهبرداری بزرگی که منجر به فروپاشی شرکت شد. تماشای این مستند میتواند برای علاقه مندان به کارآفرینی و علوم شناختی بسیار جذاب و آموزنده باشد! ☺

الیزابت هولمز. رب النوعی که استیو جابز بعدی خواهد بود. کارآفرینی کاریزماتیک که هر سرمایه گذاری را برای پروژه انقلابی خود متقاعد کرده بود. فردی نایاب و شکست ناپذیر که جهان هر 100 سال یکبار همانند او به خود خواهد دید. خود او استیو جابز بعدی و شرکت او اپل مراقبت های بهداشتی خواهد بود. مهمترین مخترع عصر حاضر. هر سرمایه گذاری داستان او را باور میکند و تسلیم اراده او میشود حتی اگر احتمالات و داده های روی کاغذ متفاوت با گفتار او باشند. او چنان در تاثیر گذاری و جذب بزرگان موفق عمل کرده بود که در نهایت توانست حتی قوانین دست و پا گیر کشور را برای رسیدن اهداف خود تغییر دهد.
چطور اینقدر تاثیر گذار؟ شاید از همان اولین برداشت (First Impression) میتوان نکاتی دریافت کرد: چشمانی درشت و آبی که با دقت و صداقت، بدون پلک زدن به شما نگاه میکنند. مویرگ های قرمز آن چشم ها که شاید نشانی از کم خوابی او باشند. همراه با لبخند همیشگی در سکوتی عجیب ناشی از تمرکز او بر شما خستگی ناپذیر بودن او را فریاد میزنند.
لباس های ساده و همیشگی مشکی رنگ (مشابه اسطوره اش استیو جابز) که قدرت او را نمایان میشوند. کلماتی چالشی ناشی از طرز فکری انقلابی که برای هرکسی جذاب خواهد بود. تمام این ویژگی های ظاهری که آمیخته به جذابیت زنانگی او میباشد برای فریب دادن (بخوانید متقاعد کردن) هر کسی (یا شاید بهتر باشد بگوییم هر سرمایه گذار یا فرد قدرتمند مردی) کافیست (استاد زن و کارمند زن او کمتر تحت تاثیرش قرار گرفته بودند).
موج سینوسی روند مستند
در یک ساعت اول، به نحوی غیرقابل انکار او را یک فرا انسان خواهید شناخت که بسیار جلوتر از زمان خود حرکت میکند، اما ناگهان ورق برمیگردد! در یک ساعت دوم او را متهم خواهید کرد. موسیقی ها و صدا گذاری هایی که در لحظات حساس پیامی فراتر از آنچه میبینید (یا حتی مخالف با آن) به شما منتقل میکنند و با تاثیرات بر خودآگاه و ناخودآگاه مخاطب کاملا او را درگیر میکند. پس تعجب نکنید اگر بعد از دیدن مستند با وجود اینکه به شما گفته شده آنها از تمام اتهامات تبرئه شدهاند اما احساس کنید که واقعیت چیزی متفاوت از آنچه که دیدهاید میباشد.
شاید حتی ارزش این را داشته باشد که یک بار دیگر 20 ثانیه آخر قبل از تیتراژ را مشاهده کنید: الیزابت و سانی با ظاهری بسیار ساده و رسمی به نشانه صداقت برای سوگند خوردن دستان خود را بالا میآورند، الیزابت با همان نگاه مظلومانه و لبخند همیشگی اما سانی با لبخندی شیطنت آمیز که به الیزابث نگاه میکند. پلنک زدن استرس وار سانی را ببینید و آرامش از همیشه بیشتر الیزابت را. موسیقی مرموز همیشگی مستند در سکوت کلام تصویر از همیشه بلندتر میرقصد. اتهام آنها با رنگی قرمز بر روی پس زمینهای مشکی نوشته میشود و با سپس با چند ثانیه مکس رفع اتهام برای مدتی کوتاه تر نوشته میشود و بلافاصله پس از آن، تدوین طوری نشان میدهد که سانی و الیزابت بهم نگاه میکنند و میخندند. البته باز هم خندهای صادقانه از الیزابت و همراه با شرم و شیطنت از سانی و ناگهان چه میشنوید؟ Can’t touch this. البته که قبل تر هم به اخراج شدن سانی توسط الیزابت از شرکت و بهم خوردن رابطه عاطفی بین آنها و هم اشاره شد. حال اگر با این دیدگاه سوگیری خود در مورد دروغگو بودن یا نبودن الیزابت را بررسی کنیم شاید از نظر تئوری و حقیقت های اشاره شده در مستند و مسائل روانشناسی مطرح شده در مورد باور به کاری که خیر است بتوان از او رفع اتهام کرد اما به نظر میرسد کارگردان به نحوی استادانه در عین تلاش ظاهرانه برای روایت بیطرفانه هدف القای پیامی متفاوت را دارد.